از خانه پدر رفته
تنها به سفر رفته
اينجا همه دلتنگيم
صبر همه سر رفته
برگرد پدر برگرد
اي رفته سفر برگرد
برخيز و براي ما
سوغات بخر برگرد
وقتي كه پدر دور است
هم خانه ما كور است
هم جان همه اينجا
پژمرده و بينور است
الان يكي در زد
يك دفعه دلم پر زد
گفتم پدرم آمد
ماه از دل شب سر زد
امّا تو نبودي آه
شب ماند و نيامد ماه
آن روز خوشم، آن روز
كه تو برسي از راه